Friday, February 06, 2004
فضول گشته ام امروز جنگ ميجويم
منوش نکته مستان که ياوه ميگويم
تنا،بسوز چو هيزم که از تو سير شدم
دلا، برو تو ز پيشم،ترا نميجويم
لگن نهاد خيالش بچشمه چشمم
بهانه کرد کزين آب جامه ميشويم
بگفتمش بخونابه جامه چون شويي؟
بگفت خون همه زان سوست و من ازين سويم
|
منوش نکته مستان که ياوه ميگويم
تنا،بسوز چو هيزم که از تو سير شدم
دلا، برو تو ز پيشم،ترا نميجويم
لگن نهاد خيالش بچشمه چشمم
بهانه کرد کزين آب جامه ميشويم
بگفتمش بخونابه جامه چون شويي؟
بگفت خون همه زان سوست و من ازين سويم