blog*spot
blog*spot
get rid of this ad | advertise here
-->

درويش بينوا

Wednesday, September 29, 2004

((براي مادرم)) كه در چنين روزهايي رفت :
-----
ميگريم ...
ميگريم ، تا بروبم از رخ
غم غبار بي تو بودن را
ميگريم كه ديگر
التيامي نيست
زخم تنهايي دل را
ميگريم اما
نه با چشمانم
ميگريم اما
حاصلش نيست اشك گرمي
روان بر گونه هايم
گريه من
تلخ خنده ايست
نقش بسته مدام
بر لبانم ...
-------
از : درويش بينوا

|
Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com