Saturday, December 20, 2008
سعدي:
نظر به روي تو هر بامداد نوروزيست
شب فراق تو هر شب كه هست يلداييست
باد آسايش گيتي نزند بر دل ريش
صبح صادق ندمد تا شب يلدا نرود
برآي اي صبح مشتاقان اگر نزديك روز آمد
كه بگرفت اين شب يلدا ملال از ماه و پروينم
روز رويش چو برانداخت نقاب شب زلف
گفتي از روز قيامت شب يلدا برخاست
پروين اعتصامي:
دور است كاروان سحر زينجا
شمعي ببايد اين شب يلدا را
حافظ :
صحبت حكام ظلمت شب يلداست
نور ز خورشيد جوي بو كه برآيد
وحشي بافقي:
عمر ابد ز عهده نميآيدش برون
نازم عقوبت شب يلداي خويش را
شام هجران تو تشريف به هر جا ببرد
در پس و پيش هزاران شب يلدا ببرد
رتبه عرفان شود شام فنا روشنت
قيمت انوار شمع در شب يلدا طلب
ناصر خسرو:
او بر دوشنبه و تو بر آدينه
تو ليل قدر داري و او يلدا
عطار:
به عزت شب قدر و شب حساب برات
به حرمت شب آبستن و شب يلدا
خاقاني شرواني:
آري كه آفتاب مجرد به يك شعاع
بيخ كواكب شب يلدا برافكند
همه شبهاي غم آبستن روز طرب است
يوسف روز، به چاه شب يلدا بينند
هست چون صبح آشكارا كاين صباحي چند را
بيم صبح رستخيز است از شب يلداي من
خواجوي كرماني:
تا در سر زلفش نكني جان گرامي
پيش تو حديث شب يلدا نتوان كرد
مهره مهر چو از حقه مينا بنمود
ماه من طلعت صبح از شب يلدا بنمود
باباطاهر:
شوم از شام يلدا تيرهتر بي
درد دلم ز بودردا بتر بي
همه دردا رسن آخر بدرمون
درمان درد ما خود بي اثر بي
هوشنگ ابتهاج:
اي سايه! سحر خيزان دلواپس خورشيدند
زندان شب يلدا، بگشايم و بگريزم
اوحدي:
شب هجرانت، اي دلبر، شب يلداست پنداري
رخت نوروز و ديدار تو عيد ماست پنداري
فروغي بسطامي:
من از روز جزا واقف نبودم
شب يلداي هجران آفريدند
عبيد زاكاني :
اي لعل لبت به دلنوازي مشهور
وي روي خوشت به تركتازي مشهور
با زلف تو قصهايست ما را مشكل
همچون شب يلدا به درازي مشهور
اقبال لاهوري:
اشك خود بر خويش ميريزم چو شمع
با شب يلدا درآويزم چو شمع
صائب تبريزي:
بيدار شو كه در شب يلداي نيستي
در پرده است چشم تو را طرفه خوابها
مسعود سعد:
شاهي كه هول و كينه او بر عدوي ملك
تابنده روز را شب يلدا همي كند
شب يلداي غمم را سحري پيدا نيست
گريههاي سحرم را اثري پيدا نيست